به گزارش مجله خبری نگار، «هویتم به نگاه و توجه مردم وابسته بود. بخاطر همین حجاب سخت بود. ولی به این فکر غلبه کردم. دیگر جلب توجه کردن برای من لذت بخش نیست.» این گفته عایشه رزالی، بازیگر هالیوودی است.
شاید روزی که مردم مشهد علیه قانون کشف حجاب رضاشاه قیام کردند، فکر نمیکردند ۸۹ سال بعد زنانی که کیلومترها از این شهر دور هستند؛ حتی ماجرای قیام، شهادت و گورهای دسته جمعی این واقعه را هم نشنیدهاند، باحجاب بشوند.
با تمام فراز و نشیبی که حجاب طی کرده، امروزه بعضی از زنان در کشورهای غربی به واسطه اسلام با حجاب میشوند و از آن به عنوان بزرگترین آزادی یاد میکنند. برای آشنا شدن با سختی و مسیر محجبه شدنشان، روایتهایی که خودشان به اشتراک گذاشتند را با هم میخوانیم.
فاطیما (اسمی که وقتی مسلمان شد، انتخاب کرد) دختر کانادایی که به احترام حرف مادر تازه مسلمانش با حجاب شد. فاطمیا نوشته بود: «با دوستم در رستوران نشسته بودم که مادرم زنگ زد. بیمقدمه گفت: میشه از این به بعد حجاب داشته باشی؟»
فاطیما از حرف مادرش جا میخورد و با وجود اینکه مثل خیلی از هم سنهایش دوست نداشته زیباییهایش را بپوشاند، حرف مادر را زمین نمیاندازد. اما با این شرط که پوشش او رنگهای شاد و دخترانه باشد، نه رنگهای خنثی و تیره.
فاطیما با همان پوشش باید به مدرسه هم میرفت. بخاطر همین نسبت به واکنشها، ترد شدنها و… نگران بود. اما او بین همکلاسیهایش نه تنها با واکنشهای بدی مواجه نشد بلکه از لباسهای رنگیاش تعریف هم میکردند. در اینباره خودش اینطوری نوشته که «اینجا کاناداست، اگر در آمریکا بودم با واکنشهای بدی مواجه میشدم.»
فاطیما برای کسانی که اول این راه هستند نقطه امیدی شد. نوشته بود که «همیشه حجاب برای من راحت نبود. گرما، محیط متفاوت و… سخت بود. اما الان که به گذشته نگاه میکنم، واقعا ارزش سختیاش را داشت.»
دختر بعدی هم بخاطر ارادتش به حضرت زهرا (س) نامش را فاطمه گذاشت. فاطمه امروز و جولیای گذشته اهل سیدنی است. در نوجوانی مثل خیلیها مهمترین دغدغهاش انتخاب لباس و آرایش بود. اما طرز رفتار مردها و پسرها را با کسانی که پوششی مثل خودش داشتند را نمیتوانست تحمل کند. اینطور نوشته که «پیش خودم میگفتم این طرز رفتار خیلی زشت و ناراحت کننده است. دقیقتر که نگاه میکردم میدیدم من هم مثل آنها هستم.»
همین فکر باعث شد به دنبال تغییر باشد. به واسطه مردی که الان همسرش است، با قرآن آشنا شد. مطالعه و تحقیق بسیاری کرد. سرانجام مسلمان شد. اما تا مدتها خانوادهاش از این تغییر بزرگ بیخبر بودند. اینطور نوشته: «پنهان کردن حجاب سخت بود، تصمیم گرفتم به آنها بگویم باحجابام. اما پدرم من را از خانه بیرون کرد و شرط آشتیاش این بود که محجبه نباشم.
احترام به پدر و مادر واجب است، اما پیروی از دین خدا واجبتر. به پدرم گفتم: من همیشه عاشقت هستم و احترام زیادی برایت قائلم. اما نمیتوانم حجابم را کنار بگذارم.»
روایت بعدی که میخوانیم از نلام دختر آمریکایی است که به او حرفهای زیادی مثل «با این پوشش شغلی پیدا نمیکنی» «محجبه باشی کسی با تو ازدواج نمیکنه» زدند، اما او منصرف نشد.
نلام از ۱۲ سالگی باحجاب شد. در طول سالها درباره حجاب و اسلام بیشتر خوانده و مصممتر شده است. او نوشته که «حسی که از حجاب دارم را دوست دارم. با هیچ چیز دیگری این حس را تجربه نمیکنم. استرسم را کم میکند، این نماد مسلمانی است.» او با مربی و مدیرش هم صحبت کرده است و آنها را راضی کرده تا ورزش و کارش را با پوشش و حجاب انجام دهد و مشکلی در این محیط نداشته باشد.
نلام هم مثل فاطمه و فاطیما در این مسیر تایید و تمسخر زیاد شد. سختیهای زیادی داشت، اما هیچکدام باعث نشده از این راه درست دست بردارد. نوشته بود: «من جنگیدم تا حجابم را نگه دارم. تمسخر شدم، ترد شدم و مشکلات زیادی برای من به وجود آمد؛ اما هیچکدام باعث نشد از حجاب دست بردارم. چون این پوشش باعث میشود همیشه حواسم باشد و خطا نکنم.»
در آخر هم توصیهای برای کسانی که بخاطر شرایط محیط، شغل و خانواده مردد هستند و جسارت با حجاب شدن ندارند، نوشته است: «چیزی که شما را نکشد، قویتر میکند.»